شرح آثار منصور هاشمی خراسانی

پایگاه شرح کتاب ارزشمند بازگشت به اسلام اثر علامه منصور هاشمی خراسانی

شرح آثار منصور هاشمی خراسانی

پایگاه شرح کتاب ارزشمند بازگشت به اسلام اثر علامه منصور هاشمی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم.
ان شاء الله در این پایگاه شرح‌های کتاب شریف بازگشت به اسلام اثر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی، به 5 زبان زنده‌ی دنیا را قرار خواهیم داد. شرح‌های موجود عبارتند از شرح شیخ صالح سبزواری به زبان فارسی؛ شرح شیخ عبدالسلام به زبان دری؛ شرح دکتر جوادی به زبان انگلیسی؛ شرح قربانف فیض الدین به زبان تاجیکی؛ شرح شیخ ابو ابراهیم سمرقندی به زبان عربی.

آخرین نظرات

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در درس‌های قبل روشن شد که سیّدنا المنصور راه حلّ همه‌ی مشکلات مسلمانان را بازگشت آنان به اسلام خالص و کامل می‌داند، ولی پیداست که این کار آسانی نیست؛ چراکه موانعی بر سر راه آن وجود دارد؛ موانعی که در واقع سبب اضاعه‌ی اسلام پس از درگذشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون شده است. دو تا از این موانع «اختلاف مسلمانان» و «حاکمیّت غیر خداوند» بود که سیّدنا المنصور بیان فرمود و ما شرح کردیم، اما مانع)

3 . آمیزش با ملل و فرهنگهای غیر اسلامی

(است که سیّدنا المنصور با نگاه نافذ خود آن را رصد کرده است و درباره‌اش می‌فرماید:) یکی دیگر از اسباب عدم اقامهی اسلام پس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم (تاکنون) آمیزش (فکری و فرهنگی) مسلمانان با ملل (یعنی آیین‌ها یا اقوام با توجّه به اینکه ملّت در اصل به معنای آیین است ولی استعمالش در معنای قوم غلبه پیدا کرده) و فرهنگهای غیر اسلامی بوده که (البته اختصاصی به مسلمانان پس از پیامبرشان نداشته، بلکه) سبب مشترکی برای عدم اقامهی دین پس از همهی پیامبران بوده است (یعنی پیروان پیامبران گذشته نیز پس از درگذشت پیامبرانشان، با ملل و فرهنگ‌های دیگر آمیزش پیدا کردند و به همین سبب، از اقامه‌ی دین بازماندند)؛ چنانکه به عنوان نمونه، پس از موسی علیه السّلام پیروانش رفته رفته (در طول چند دهه و قرن) تعالیم او را از یاد بردند و با اقوام کافر معاشرت نمودند و به مرور زمان از فرهنگ کفرآمیز آنان تأثیر پذیرفتند (در حالی که خداوند در آیات فراوانی از تورات، آنان را از این کار مهلک بر حذر داشته بود و به عنوان مثال فرموده بود: «به شیوه‌ی سرزمین مصر که در آن ساکن بودید رفتار مکنید و نه به شیوه‌ی سرزمین کنعان که شما را بدانجا می‌برم. بر طبق فرایض آنان گام مزنید» [لاویان/ 18:3]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۷

(أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین

در درس قبل با استناد به نصوص متعدّد قرآن کریم و دلایل متقن عقل سلیم ثابت شد که ولایت در اسلام منحصر به خداوند عظیم است.) روشن است که انحصار ولایت به خداوند، به این معناست که ولایت (به معنای سلطه بر امور دیگران)، تنها از خداوند نشأت می‌گیرد و خداوند، دهنده‌ی آن (به هر کس از بندگان خود) است (که می‌خواهد و این نکته‌ی بسیار مهمّی است که بر خوارج پوشیده ماند و از این رو، پنداشتند که انحصار ولایت به خداوند، یعنی هیچ بشری مطلقاً حقّ حاکمیّت و سلطه بر امور دیگران را ندارد، در حالی که چنین برداشتی محض سفسطه است و خواسته یا ناخواسته به هرج و مرج می‌انجامد، هر چند گونه‌ای آنارشیسم دینی از سنخ تصوّرات لئو تولستوی [د.1910م] نویسنده‌ی نامدار روسی باشد که هر حاکمی را فاقد مشروعیّت حکمرانی بر مردم می‌دانست و شاعرانه معتقد بود که بهتر است محبّت خداوند بر مردم حکمرانی کند! در حالی که روشن است هیچ گاه محبّت خداوند بر همه‌ی مردم حاکم نمی‌شود و همیشه گروهی از آنان هستند که محبّت دنیا را در دل می‌پرورانند و به ستم و إفساد در زمین می‌پردازند و قهراً باید یکی از کسانی که محبّت خداوند بر آنان حاکم است دارای حاکمیّت باشد تا بتواند این گروه از مردم را مهار کند و از ستم و إفساد در زمین باز دارد و او کسی است که خداوند از حکومت محبّتش بر او خبر داده و او را نماینده‌ی خود در زمین دانسته است. بنابراین، عقیده‌ی معقول و معتدل آن است که هر کسی جز او بر دیگران سلطه پیدا کند، طاغوت شمرده می‌شود) و بر این اساس، گرفتن ولیّی جز او به معنای قبول ولایت کسی است که خداوند او را از نزد خود ولایتی نداده است (خواه او خودش اقرار داشته باشد که خداوند او را از نزد خود ولایتی نداده است، مانند اکثریّت غالب اولیاء کنونی در جهان که مدّعی انتصاب از جانب خداوند نیستند و به پشتوانه‌ی رأی اکثریت مردم یا زور خود حکومت می‌کنند و خواه بدون دلیلی علم‌آور مدّعی ولایتی از جانب خداوند باشد، مانند چند نفر از علمای شیعه در چند دهه‌ی اخیر که وقتی طالب حکومت شدند و دیدند در اسلام، حکومت کسی که خداوند او را از جانب خود منصوب نکرده، طاغوت است، مدّعی انتصاب از جانب خداوند شدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۱۶

(أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در درس قبل روشن شد که مشروعیّت شکل‌گیری خلافت با بیعت اهل حلّ و عقد یا وصیّت حاکم پیشین یا غلبه بر دیگران، به اعتراف همه‌ی مسلمانان از اسلام نشأت نگرفته، بلکه از گفته و کرده‌ی برخی مسلمانان گذشته نشأت گرفته است، در حالی که به بیان سیّدنا المنصور «مسلّماً منشأ عقیده‌ی مسلمانان، اسلام است و اسلام عبارت از گفته و کرده‌ی خدا و پیامبر اوست، نه گفته و کرده‌ی دیگران، هر چند بسیار محترم و معظّم باشند». ایشان در تبیین بیشتر این قاعده‌ی بسیار مهم می‌فرماید:)

از اینجا دانسته میشود که استناد دربارهی مبنای حاکمیّت در اسلام، مانند استناد دربارهی مبنای سایر عقاید و اعمال، باید به خود اسلام (یعنی قرآن و سنّت) باشد، نه گفتهها و کردههای برخی از مسلمانان! (عجیب است که بیشتر مسلمانان این قاعده را درباره‌ی مبنای سایر عقاید و اعمال قبول دارند، ولی درباره‌ی مبنای حاکمیّت در اسلام قبول ندارند؛ به این نحو که می‌پندارند حکم همه چیز در قرآن و سنّت آمده است و جایی برای إعمال رأی درباره‌ی چیزی نیست، مگر حاکمیّت که درباره‌ی آن حکمی در قرآن و سنّت نیامده است و ناگزیر باید برای شناخت چند و چون آن به رأی برخی مسلمانان نخستین استناد کرد! به عبارت دیگر، آن‌ها می‌پندارند که اسلام برای جزئی‌ترین امور آن‌ها از قبل تولّد تا بعد مرگ احکامی وضع کرده، ولی برای حکومت بر آن‌ها حکمی وضع نکرده و آن را به خود آن‌ها واگذاشته است و لذا آن‌ها باید ببینند که فلان صحابی چگونه به حکومت رسیده یا فلان تابعی با چه کسی بیعت کرده یا فلان فقیه و متکلّم چه شروطی برای خلیفه پیشنهاد نموده است تا از همان تقلید کنند! این در حالی است که اگر کسی به رأی یک صحابی یا تابعی یا فقیه یا متکلّم استناد کند تا جزئیّت عملی برای نماز یا وضو یا حج یا حتّی استنجاء را اثبات نماید، بسیاری از این‌ها از او نمی‌پذیرند و می‌گویند که فلان صحابی یا تابعی یا فقیه یا متکلّم محترم است، ولی رأیش درباره‌ی این موضوع حجّت نیست و باید درباره‌ی آن به قرآن و سنّت مراجعه کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۱:۵۱

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

نخستین مانع از «موانع بازگشت به اسلام» در کلام سیّدنا المنصور، «اختلاف مسلمانان» بود که در چند جلسه‌ی گذشته پیرامون آن به تفصیل سخن گفتیم. حالا به دومین مانع از «موانع بازگشت به اسلام» در کلام ایشان می‌رسیم که

2 . حاکمیّت غیر خداوند

است. از خداوند می‌خواهیم که به ما توفیق شناخت این مانع را هم عطا بفرماید تا بتوانیم به نوبه‌ی خودمان برای برداشتن آن از سر راه مسلمانان تلاش کنیم. مراد از «حاکمیّت غیر خداوند» در کلام سیّدنا المنصور با توجّه به مباحث قبل، حاکم بودن کسی از مردم است که خداوند او را برای حکومت بر آن‌ها تعیین نکرده است، خواه صحابی باشد و خواه تابعی و خواه پادشاه باشد و خواه فقیه؛ با توجّه به اینکه همه‌ی آن‌ها -با وجود اختلاف مراتب علم و فضل‌شان- در عدم برخورداری از اذن خداوند مشترک هستند. سیّدنا المنصور می‌فرماید:) دومین سبب عدم اقامه‌ی اسلام پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم (شاید از حیث زمانی و شاید از حیث اهمّیت)، تحقّق نیافتن حاکمیّت خداوند (به معنای حاکمیّت کسی از جانب خداوند) پس از آن حضرت بود؛ زیرا رقابت اصحاب آن حضرت پس از او (بر سر حاکمیّت که در مبحث «اختلاف مسلمانان» بررسی شد)، قطع نظر از آنکه با چه انگیزه‌هایی همراه بود (با توجّه به اینکه تنها خداوند از انگیزه‌های آنان آگاه است و ما نمی‌توانیم بعد از هزار و چهار صد سال اینجا بنشینیم و درباره‌ی انگیزه‌های آنان قضاوت کنیم و اگر هم بتوانیم مجبور نیستیم که این کار را بکنیم؛ چراکه خیر بودن یا شر بودن انگیزه‌های آنان در نتیجه فرقی ندارد و به ما سود یا زیانی نمی‌رساند؛ با توجّه به اینکه در هر صورت دیدگاه‌های نادرست آنان را درست و دیدگاه‌های درست آنان را نادرست نمی‌کند؛ به این ترتیب که مثلاً اگر آنان از روی خیرخواهی برای امّت و با انگیزه‌ی جلوگیری از بروز فتنه و ارتداد عرب، حاکمشان را شتابزده و بر اساس رأی مردم و نه بر اساس قرآن و سنّت تعیین کردند، باز هم ما نمی‌توانیم از کار آنان پیروی کنیم؛ چراکه ما مکلّف به پیروی از قرآن و سنّت هستیم، نه مکلّف به پیروی از آنان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۲:۱۸

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در جلسه‌ی قبل روشن شد که به طور حتم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بدون وصیّت درباره‌ی چند و چون حکومت بعد از خود از دنیا نرفته، بلکه تعلّق آن به عترت و اهل بیت خود را با صراحت بیان فرموده و این بیان او علاوه بر عقل سلیم، با قرآن کریم نیز هماهنگ است. سیّدنا المنصور در ادامه و به عنوان جمع‌بندی این بحث بسیار مهم می‌فرماید:)

این به آن معناست که اهل بیت آن حضرت، بر پایه‌ی قرآن (با توجّه به آیه‌ی تطهیر، آیه‌ی مودّت و برخی آیات دیگر)، سنّت قطعی (با توجّه به احادیثی مانند حدیث متواتر ثقلین) و حکم عقل (با توجّه به دلایل عقلی متعدّدی که در ذیل آیات و در ذیل حدیث ثقلین تبیین شد)، به عین و کلّ اسلام (که علم و عمل به آن دو با توجّه به مباحث «ضرورت و امکان بازگشت به اسلام» برای نیل به سعادت و رفع مشکلات مادّی و معنوی مسلمانان ضروری است) عالم و عامل‌اند (یعنی هم علم دارند و هم عمل می‌کنند)؛ چراکه پیراستگی از هر گونه ناپاکی (در آیه‌ی تطهیر)، به معنای پیراستگی از هر عقیده و عمل خلاف اسلام است (که ناپاکی حقیقی محسوب می‌شوند) و روشن است که پیراستگی از هر عقیده و عمل خلاف اسلام (هر چند جنبه‌ی عملی دارد)، بدون علم به عین و کلّ اسلام ممکن نیست (با توجّه به اینکه انسان نمی‌تواند به عقیده و عملی که برای او مجهول است ملتزم باشد). از اینجا دانسته می‌شود که اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم (به اقتضای علم و عملشان به عین و کلّ اسلام) سزاوارترین مسلمانان به حکومت بر آنان (در مقایسه با سایر صحابه، تابعین، اتباع تابعین و علما) هستند؛ چراکه چنین پیراستگی و علمی (در این اندازه و به صورت منصوص)، برای کسی جز آنان ادّعا نشده و (به فرض که ادّعا هم شده باشد) به اثبات نرسیده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۱:۴۸

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرّحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در جلسه‌ی قبل روشن شد که از نظر عقلی ممکن نیست که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بدون تعیین تکلیف امّت خود درباره‌ی خلافت از دنیا رفته باشد و ادّعای اینکه آن حضرت در این باره وصیّتی نکرده، مانند این است که کسی ادّعا کند آن حضرت در انجام وظیفه‌ی خود کوتاهی کرده است، در حالی که هیچ مسلمانی چنین ادّعایی را نمی‌پذیرد؛ خصوصاً با توجّه به آیاتی از کتاب خداوند که آن حضرت را عامل به وظایف خود معرّفی کرده و مثلاً در توصیف آن حضرت فرموده است: «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ» [أعراف/ 157]؛ «آنان را به معروف امر می‌کند و از منکر باز می‌دارد و چیزهای پاک را برایشان حلال و چیزهای ناپاک را برایشان حرام می‌نماید و بارشان و زنجیرهایی که بر آنان بود را از آنان بر می‌دارد» و فرموده است: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» [توبه/ 128]؛ «بی‌گمان شما را پیامبری از خودتان آمده که هر چه شما را به رنج می‌افکند بر او دشوار است و برای شما دلسوزی دارد و به مؤمنان رؤوف و مهربان است» و با توجّه به اینکه وصیّت کردن در اسلام «حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ» [بقره/ 180]؛ «حقّی بر گردن پرهیزکاران» شمرده شده و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هم امام پرهیزکاران است و با توجّه به اینکه آن حضرت به صورت ناگهانی و در اثر حادثه‌ای غیر مترقّبه از دنیا نرفت تا فرصتی برای ادای این حق نداشته و قادر به تعیین تکلیف امّت خود درباره‌ی نحوه‌ی حکومت پس از خود نبوده باشد، بلکه از مدّت‌ها قبل ندای «إِنَّکَ مَیِّتٌ» [زمر/ 30] را شنیده بود و به نزدیک بودن مرگ خود واقف بود و اصحاب خود را از آن خبر داده بود و پیش از مرگ نیز مدّتی نسبتاً طولانی در بستر بیماری بود و با اصحاب خود سخن می‌گفت و در همه‌ی این مدّت می‌توانست درباره‌ی پس از خود وصیّت کند. البته ممکن است کسی بگوید: بنا بر روایات متواتر و مشهور، آن حضرت در مواقعی مانند پنجشنبه‌ی آخر عمر خود اراده فرمود که درباره‌ی پس از خود وصیّت کند، ولی برخی اصحاب او مانع شدند و او را به هذیان‌گویی متّهم کردند و به همین دلیل، آن حضرت نتوانست این کار را انجام دهد، بی‌آنکه بتوان او را در این ناتوانی مقصّر دانست، در حالی که این سخن درستی نیست؛ زیرا روشن است که فرصت آن حضرت برای وصیّت کردن محدود به پنجشنبه‌ی آخر عمرش نبود و آن حضرت می‌توانست در مواقع دیگری این کار را انجام دهد؛ چراکه بیست و سه سال فرصت در دوران پیامبری یا دست کم ده سال فرصت در مدینه برای تعیین تکلیف امّت درباره‌ی نحوه‌ی حکومت پس از آن حضرت کافی بوده و ممانعت برخی اصحاب آن حضرت در پنجشنبه‌ی آخر عمر او یا حتّی پیش از آن در وقت معرّفی دوازده خلیفه‌ی او، هر چند آثار منفی فراوانی داشته، به معنای ناتوانی او از این کار نبوده است. از اینجا دانسته می‌شود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با وجود همه‌ی سنگ‌اندازی‌ها و مانع‌تراشی‌های برخی اصحابش، حتماً این کار را انجام داده و به روشنی تکلیف امّت درباره‌ی حکومت پس از خود و تعلّق یا عدم تعلّق آن به اهل بیتش را تبیین فرموده و این حقیقتی است که با مراجعه به روایت «ثقلین» آشکار شد؛ روایتی که با کمال صراحت و وضوح، کتاب خدا و عترت و اهل بیت پیامبر را «ما تَرَک» و خلیفه‌ی آن حضرت پس از او معرّفی کرده و تمسّک به آن دو را ضامن هدایت امّت تا روز قیامت شمرده است و از حیث سندی متواتر و غیر قابل تردید محسوب می‌شود، تا حدّی که مجادله‌ی برخی متعصّبان درباره‌ی اعتبار آن وجهی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۱:۴۵

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در درس قبل روشن شد که تعلّق یا عدم تعلّق خلافت به اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، محور اصلی اختلاف مسلمانان از بعد آن حضرت تا به امروز و احتمالاً تا روز قیامت بوده است و با این وصف، عقل سلیم با توجّه به نصوص قرآن کریم حکم می‌کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با آن همه اهتمامی که به هدایت و سعادت امّتش داشته، نسبت به چنین مسأله‌ی خطیر و حسّاسی بی‌تفاوت و ساکت نبوده باشد، بلکه درباره‌ی آن روشنگری‌های لازم را انجام داده باشد. این در حالی است که متأسفانه بیشتر مسلمانان از دیرباز دچار این توهّم نامعقول بوده‌اند که آن حضرت در این باره بی‌تفاوت و ساکت بوده و به اصطلاح درباره‌ی حکومت بعد از خود وصیّتی نکرده و با آنکه درباره‌ی مسائلی به مراتب کوچک‌تر و کم‌اهمّیت‌تر از این اظهار نظر فرموده، بدون هیچ اظهار نظری در این باره از دنیا رفته و به این ترتیب، امّت خود را با هزاران ابهام و اختلاف خونین تنها گذاشته است! روشن است که هیچ مسلمان منصف و آزاده‌ای چنین گمان بدی را به پیامبر خود نمی‌پذیرد، هر چند بسیار رایج و مشهور باشد؛ چراکه چنین گمان بدی با عقل سلیم و با قرآن کریم سازگار نیست.)

قدر مسلّم (یعنی مقداری از بحث که جا دارد با التزام به عقل سلیم و قرآن کریم، مورد قبول هر مسلمانی واقع شود) این است که آن حضرت، بی‌هیچ ابهامی (چون برخی می‌پندارند که آن حضرت چیزهایی در این باره فرموده، ولی صراحت کافی را ندارد و مبهم است و به همین دلیل، سیّدنا المنصور -این مدافع رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم- تأکید دارد که آن حضرت بی‌هیچ ابهامی)، چگونگی (تشکیل، انتقال و اداره‌ی) حکومت بعد از خود و تعلّق یا عدم تعلّق آن به اهل بیتش (این سؤال اصلی امّتش) را تبیین فرموده است (یعنی قطع نظر از اینکه آن حضرت حکومت بعد از خود را متعلّق به اهل بیت خود یا متعلّق به دیگران دانسته، شکّی نیست که تکلیف آن را معلوم کرده و قبول این واقعیّت، قدم اوّل است که مسلمانان باید برای رسیدن به تفاهم بردارند)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۱:۴۱

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در جلسه‌ی قبل روشن شد که بسیاری از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از آن حضرت دچار یک نسیان و غفلت عجیب از مبنای حاکمیّت در اسلام شدند، تا حدّی که به جای مراجعه به نصوص خداوند و پیامبرش برای «شناخت خلیفه»، به آراء مختلف و اهواء متشتّت خود مراجعه کردند تا به زعم خود خلیفه را «انتخاب» کنند، در حالی که این به روشنی بر خلاف تعالیم اسلام بود و تنها با جهان‌بینی دموکراتیک رومی سازگاری داشت. هر چند انصاف آن است که در سقیفه‌ی بنی ساعده، همین قواعد دموکراسی غربی نیز به درستی رعایت نشد؛ چراکه به بخش قابل توجّهی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانند بنی هاشم، فرصت رأی‌دهی داده نشد و بیشتر انصار نیز در یک عمل انجام شده و تحمیلی قرار گرفتند و به همین دلایل، مشهور است که عمر بن خطاب، بیعت با ابو بکر در سقیفه را «فَلتَة» یعنی شتابزده و نسنجیده می‌دانست و معتقد بود که اگر کس دیگری به سوی چنین بیعتی دعوت کند، باید کشته شود! [نگاه کنید به: مصنّف عبد الرزاق، ج5، ص441؛ مصنّف ابن ابی شیبه، ج7، ص615 و ج8، ص570؛ مسند احمد، ج1، ص55؛ صحیح البخاری، ج8، ص25؛ نسائی، السنن الکبری، ج4، ص272 و منابع فراوان دیگر.] لذا سیّدنا المنصور در ادامه‌ی آسیب‌شناسی این «بیعت شتابزده و نسنجیده» که سرآغاز اختلاف مسلمانان با یکدیگر تا روز قیامت شد، می‌فرماید:)

به هر حال، این گروه از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم (تحت تأثیر و مدیریت عمر بن خطاب)، بر آن بودند که تعیین حاکمان بعد از او (بر خلاف تعیین حاکمان امّت‌های گذشته که نیاز به نصوص پیامبرانشان داشت)، نیازی به نصّ آن حضرت ندارد و اگر نصّی درباره‌ی آن (یعنی تعیین حاکمان بعد از او) از او صادر شود، خصوصاً هرگاه به سود خاندانش (یعنی عترت و اهل بیتش) باشد، لازم الإجرا نیست (به نحوی که گویی این نصّ آن حضرت صرفاً یک «پیشنهاد» یا «توصیه» است، نه یک امر واجب الإتّباع) و با اختیار آنان در تعیین حاکم (مطابق با اصول دموکراسی و مردم‌سالاری)، منافات ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۱:۳۸

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در درس قبل روشن شد که اختلاف مسلمانان درباره‌ی حکومت پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اختلافی بسیار عجیب بوده است؛ چراکه انحصار حکومت به خداوند با توجّه به آیات صریح و متعدّد قرآن کریم، از واضحات اسلام محسوب می‌شود؛ همچنانکه إعمال حکومت از طریق تعیین نایب، بنای عقلا در سراسر جهان است. به علاوه، روشن شد که مبنای مشروعیّت کارها در اسلام، «اذن خداوند» است. بنابراین، هر کاری که خداوند به آن اذن نداده است، مشروع شمرده نمی‌شود و به قول معروف، بدون اذن او آب هم نمی‌باید نوشید! البته اذن او برای کارهای طبیعی و حیاتی مانند نوشیدن آب و خوردن غذا با عناوین اوّلی‌شان، یک اذن عقلی است؛ چراکه خداوند انسان را نیازمند به این کارها خلق کرده و همین از نظر عقلی به معنای اذن او به آن‌هاست، ولی اینکه چه آبی بنوشد و چه غذایی بخورد، نیاز به اذن شرعی او دارد که از طریق کتاب او و پیامبرش شناخته می‌شود. با این حال، چیزی که در اینجا مورد بحث است، این کارهای طبیعی و حیاتی یا حتّی کارهای فردی و خصوصی انسان نیست، بل کارهای عمومی و اجتماعی اوست که نیاز به اذن حاکم دارند و از این رو، سیّدنا المنصور برای آن‌ها یک شاخص ذکر می‌کند و می‌فرماید:)

با این وصف، هر کاری که از نظر عقلا، (برای اینکه نظم جامعه را بر هم نزند و به اصطلاح قانونی شمرده شود) به اذن (یا به اصطلاح مجوّز) حاکم نیاز دارد (و امروزه در عرف با نظارت مستقیم یا غیر مستقیم دولت‌ها انجام می‌شود)، در واقع به اذن خداوند نیازمند است؛ چراکه (ثابت شد) حاکم بر هر چیزی اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۱:۳۵

(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

در جلسه‌ی قبل روشن شد که بر خلاف توهّم بسیاری از مقلّدان متعصّب و احساساتی مذاهب، مطالعه‌ی تاریخ اسلام بدون اعتنا به پیش‌فرض‌های مذهبی اشکالی ندارد و بررسی عملکرد مسلمانان نخستین با تکیه بر معیار شناخت، بی‌احترامی به آنان شمرده نمی‌شود، بلکه از اوجب واجبات است که در کتاب خداوند بارها و با صراحت به آن امر شده است؛ خصوصاً با توجّه به اینکه روشن شد موانع بازگشت به اسلام در زمان کنونی، یک چیز جدید و نوپیدا نیست، بلکه همان اسباب عدم اقامه‌ی اسلام پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که همواره در طول چهارده قرن گذشته استمرار داشته و چه بسا برای مسلمانان عادی و نهادینه شده است. لذا سیّدنا المنصور پس از تبیین این مقدّمه، یک پژوهش بسیار عمیق را در تاریخ اسلام آغاز می‌کند و به آسیب‌شناسی فکری و عملی مسلمانان از بعد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌پردازد و الگوی کامل و زیبایی را در این زمینه به ما ارائه می‌دهد. این بزرگوار در معرّفی)

اسباب عدم اقامه‌ی اسلام

(که آن‌ها را مانند موانع شناخت به تعداد دروازه‌های جهنّم می‌داند، می‌فرماید:) اما مهم‌ترین اسباب (یعنی عوامل) و دواعی (یعنی انگیزه‌های) عدم اقامه‌ی اسلام پس از درگذشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم (در سال یازدهم هجری) تاکنون (که سال هزار و چهارصد و سی و هفت هجری است)، به قرار زیر بوده است:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۴:۲۶